انتـــــظار19

هر چیزی که بوی انتــظار را دهد در این جاست

انتـــــظار19

هر چیزی که بوی انتــظار را دهد در این جاست

انتـــــظار19
من انتظار 19 هستم من به اندازه خودم کسی یا چیزی را که بوی انتظار امام زمان (عج) داشته باشد در خودم قرار میدم بیاین به خودت عطر منتظری بزنید......
همچنین این تارنما تمامی مراسمات هیئت الانتظار را نمایش خواهد داد. هیئت الانتظار= جمعی از کسانی که تلاش می کنند تا جلوه گر یک منتظر باشند .
مراسم هفتگی پنج شنبه ها یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشاء خیابان باقرآباد
(مسجد باقرآباد رشت)
سامانه پیامکی : 50002060141419
برای عضویت در جمع منتظران کلمه داخل پرانتز (منتظر19) را به شماره سامانه ارسال کنید
جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۱۶ ب.ظ

اشعار انتظاری 1 ( اشعار مناجاتی 1 )

بسم رب المهدی

خیال سیر جمالت، طواف حُسن خداست

خیال سیر جمالت، طواف حُسن خداست
ندیده هم، مه رویت، چراغ دیده ماست
قسم به صبح ظهور و به لحظة فرجت
که طول غیبتت از شوق ما نخواهد کاست

ادامه شعرواشعار دیگر درادامـه مطلب

مـا منتــــظریم تا بیایـــــــــ . . . .

تو غایبی و همه خلق در حضور تواَند
کنار یار صدا می زنند یار کجاست
به دیده ای که نبیند به غیر روی تو را
چراغ عارضت از صد نقاب هم پیداست
بیا که لشکر فتح آیدت به استقبال
بیا که فاطمه را در قفات، دست دعاست
بیا که کعبه به دور سرت طواف کند
بیا که دیدة زمزم ز خون دل دریاست
بیا که تا تو نیایی، علی است، خانه نشین
بیا که فاطمه در طول غیبتت تنهاست
به گریه ای که ز هجر تو می کنیم قسم
که اشک ما همه از خون سیدالشهداست
هزار سال فزون صبح جمعه، هر هفته
صدای ناله "اَینَ الحسین" ما به سماست
بیا بیا که ببینیم باز هم علمت
به روی دست علمدار دشت کرببلاست
دعای ندبه و عهد و فرج بسی خواندیم
هنوز نالة اَمّن یُجیبمان برپاست
بیا که بی تو همه عیدها عزا گشتند
بیا که بی تو زمان لحظه لحظه عاشوراست
به لحظه فرجت می خورد قسم، "میثم"
که صبح روز ظهور تو، صبح عید خداست
غلامرضا سازگار


قرار دل ز فراقت دگر قرار ندارم

قرار دل ز فراقت دگر قرار ندارم
به انتظار قسم تاب انتظار ندارم
به احتظار مبدل شد انتظار ظهورت
اجل رسیده دگر تاب احتظار ندارم
ز بس گریستم و دیده ام ندید رخت را
گمان برند گروهی به من که یار ندارم
اگر بهار شود دچار فصل سال برایم
خدا گواست که بی روی تو بهار ندارم
به سلطنت ندهم رتبه ی گدایی خود را
که در زمین و زمان جز تو شهریار ندارم
نه مانده تاب فراق و نه هست طاقت جرم
چگونه صبر کنم دیگر اختیار ندارم
دیار من نبود غیر خاک مقدم یارم
چو دور غیبت یارم بود دیار ندارم
به اشک دیده بیارم مگر به دست دلت را
عزیز دل چه کنم چشم اشکبار ندارم
اگر تو سوزدهی جز به آتشت نگدازم
دگر تو اشک دهی غیر گریه کار ندارم
به دار عشق تو میثم مگر قرار بگیرد
وگرنه تا به بسم جان بود و قرار ندارم


مگر نه فصل بهار آمده، بهار کجاست

مگر نه فصل بهار آمده، بهار کجاست
بهار ماست گل روی یار، یار کجاست
دل پیاده ام از پا فتاد و رفت ز دست
ندیدم عاقبت، آن یار تک سوار کجاست
زمانه در دل شب های تیره حبس شده
مهی که می دمد از قلب شام تار کجاست
نوشته افضل اعمال انتظار فرج
زهی حدیث، ولی مرد انتظار کجاست
به بی قراری دل های بی قرار قسم
قرار این همه دل های بی قرار کجاست
یگانه ساقی لب تشنگان جام وصال
شفای زخم جگرهای داغدار کجاست
به برگ برگ شقایق نوشته این مصراع
که باغبان گلستان روزگار کجاست
مگر که چهره گذارم به پای زائر او
خدای من حرم ابن مهزیار کجاست
امید گمشدة اهل بیت، رخ بگشا
بگو که مادر سادات را مزار کجاست
خزان گرفته تمام وجود میثم را
گلی که عالمی از او شود بهار کجاست

باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد

باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد
صبح آمد ظهر شد مغرب رسید آقا نیامد
شب شد و خورشید کنعان ولایت را ندیدم
کور شد از گریه چشمم، یوسف زهرا نیامد
دشمنان با خنده می پرسند پس آقایتان کو؟
دوستان با گریه می گویند آمد یا نیامد؟
ما بدون او غریب و او میان ماست تنها
آن امام قرن ها مثل علی تنها نیامد
عمر ما با نالة یابن الحسن طی شد دریغا
منجی ما صاحب ما رهنمای ما نیامد
شیر حق خانه نشین، فرزند او در کوه و صحرا
قامت زهرا دو تا شد حجت یکتا نیامد
شاید او هم مثل جدّش سر میان چاه برده
پس چرا از چاه هم آوای آن مولا نیامد؟
دیده ام از اشک لبریز و دلم دریایی از خون
رفتم از دست و ز مولایم صدای پا نیامد
فتنة فرعون عالم گیر شد ای اهل عالم
کو عصا چون شد ید بیضا چرا موسا نیامد؟
سال ها و ماه ها و هفته ها بگذشت میثم
جمعه ها رفتند و آن مهر جهان آرا نیامد


کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا

کویر تشنه شده قلبم، ای سحاب، بیا
تمام زندگیم بی تو شد سراب، بیا
هزار جمعه گذشت و نقاب نگشودی
به جان فاطمه این جمعه بی نقاب بیا
مباد آنکه بیایی و مرده باشم من
شتاب کن که اجل می کند شتاب بیا
گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری
کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا
به کوچه کوچة شهرم ز خون دل همه شب
برای آمدنت ریختم گلاب بیا
گناه من ره دیدار بسته بر رویت
تو بهر دیدن من از ره ثواب بیا
غروب جمعه شده بی تو روزهای دلم
به صبح جمعة من همچو آفتاب بیا
به دردهای به حیدر نگفتة زهرا
به ناله های سحرگاه بوتراب بیا
به سینه ای که شکست از سُم ستور، قسم
به صورتی که شد از خون سر خضاب بیا
سرشک دیدة میثم به سیل شد تبدیل
هنوز نالة او مانده بی جواب بیا

مـا منتــــظریم تا بیایـــــــــ . . . .

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی